چرا بیشتر فیلم های تازه مزخرف هستند؟
به گزارش شهر ورزش، بیشتر فیلم ها بدون برانگیختن کوچک ترین احساس یا فکری در برابر چشمان ما به نمایش درمی آیند و ظرف ماه ها، هفته ها و گاهی اوقات چند روز کل فیلم را از یاد می بریم. اما چرا؟
خبرنگاران | به گفته استادان فیلمنامه نویسی، چنانچه فیلم ها اصول اساسی داستان سرایی که به وسیله نمایشنامه نویسان یونان باستان تعریف شده را رعایت ننمایند فیلم ها بد از آب در می آیند. با این حال، علت دیگر بد بودن فیلم ها پیرویِ کورکورانه آن ها از این قوانین بدونِ نشان دادنِ هویت یا اصالت است. خدمات استریم مانند نتفلیکس مدت زمان کوتاهی داستان سرایی هنرمندانه را احیا کردند، اما از ادامه آن منصرف شدند.
به گزارش خبرنگاران ؛ آخرین باری که از تماشای یک فیلم نفس در سینه تان حبس شد، اشک از چشمان تان سرازیر شد یا از روی صندلی پریدید کی بود؟ در گذشته همه ما این واکنش های غریزی را تجربه می کردیم، اما امروزه این قبیل تجربیات به جای تبدیل شدن به هنجار، خیلی کمیاب شده اند. بیشتر فیلم ها بدون برانگیختن کوچک ترین احساس یا فکری در برابر چشمان ما به نمایش درمی آیند و ظرف ماه ها، هفته ها و گاهی اوقات چند روز کل فیلم را از یاد می بریم. اما چرا اینطور شده است؟
هالیوود برای درک چراییِ بد بودن یک فیلم بد و خوب بودنِ یک فیلم خوب، در یک اقدام تاریخی به سراغ استادان فیلمنامه نویسی خود رفته است. این افراد که به آن ها پزشک فیلمنامه یا مشاور داستان هم می گویند ادعا دارند هنر باستانی و سخت داستان سرایی را به یک علم سفت و سخت تبدیل نموده اند. این افراد در قبال دریافت مبالغ هنگفت، نحوه نوشتن فیلنامه های پرجاذبه و پیروز از دیدگاه منتقدانه و تجاری را به فیلم سازان جوان آموزش می دهند.
رابرت مک کی عقیده دارد اتفاقی مهم و مهیج باید پیش از صفحه 27 رخ دهد. علاوه بر این، او تاکید دارد شخصیت اصلی باید فعال باشد نه تاثیرپذیر و بی تفاوت. اگر شخصیت اصلی فعالانه در راه رسیدن به هدفش کوشش نکند (فرقی نمی نماید چه هدفی) فیلم در جلب توجه مخاطب ناکام می گردد.
برترین توصیه بلِیک اسنایدِر در کتاب نجات گربه Save the Cat از عنوان آن پیداست. اسنایدر باور دارد زمانی که فیلمنامه نویسان شخصیت اصلی را معرفی می نمایند، باید بر یک ویژگی تاکید نمایند که مخاطب از آن خوشش بیاید. این شخصیت باید کار قهرمانانه ای انجام دهد نظیر نجات یک گربه یا یک کار ملموس و قابل درک شبیه تته پته کردن موقع صحبت با عشق دوران کودکی. این اصول را می توان در فیلم های کازابلانکا، همشهری کِین، محله چینی ها و هزاران شاهکار سینمایی دیگر مشاهده کرد. جای تعجب نیست، چون هم مک کی و هم اسنایدر مدیون هیچ کس جز ارسطو نیستند که رساله فن شعر (Poetics) او بیش از دو هزار سال پیش مفهوم ساختار سه پرده ای را مرسوم کرد.
طاعون فیلم های قابل قبول
بسیاری از فیلم سازان پیروز از جمله چارلی کافمن به شدت از پیشوایان این صنعت بیزارند. کافمن در فیلم اقتباس (Adaptaion) که یک فیلم نیمه-تخیلی درباره تجربه خود او از سد نویسندگی است، در یک سمینار داستان سرایی از رابرت مک کی حضور پیدا می نماید. او امید دارد این سمینار در پیشبرد فیلمنامه اش به او یاری کند؛ اما برعکس جر و بحث شدیدی درباره تعریف فیلم خوب بین استاد و شاگرد رخ می دهد.
کافمن این اندیشه را قبول ندارد که فیلمنامه نویسان باید به یک الگو پایبند بمانند. او در جهانی واقعی با ساختن فیلم هایی که توصیه مک کی را زیر سوال می برند به پیروزیت دست یافته است. اصالت و نوآوری مهم تر از ساختار، طرح داستان، شخصیت یا کشمکش هستند. اگر از طرحی بهره ببرید که از دوران یونان باستان رواج داشته، فیلم نه تنها قابل پیش بینی بلکه فریبکار می گردد.
به نظر کسانی مثل کافمن بهتر است آدم فیلم بد (فیلم های ناپیروز در زمینه داستان سرایی اصولی) بسازد تا فیلم قابل قبول. فیلم های قابل قبول بر طبق اصطلاحی که ایوان پوشاک به کار برده است، فیلم های فاقد خلاقیت و شخصیتی هستند که به نظر می رسد فیلمنامه آن ها بدون هیچ دخالتی از سوی انسان های متفکر و بااحساس، انگار به وسیله هوش مصنوعی نوشته شده و در یک کارخانه مونتاژ شده است.
فیلم های قابل قبول را بدون تردید انسان ها می سازند. اما مشکل اینجاست که این انسان ها بیشتر نگرانِ خودِ هنرِ داستان سرایی هستند تا زندگی واقعی. پوشاک شرح می دهد که فیلم های خوب آنقدر مشاهدات دقیق و موشکافانه ای از انسانیت دارند که می توانند چیز هایی را درباره خودمان به ما نشان دهند که خودمان از آن ها خبر نداشتیم یا به ما آموزش دهند چگونه آن چیز ها را به رغم اضطراب زیاد بیان کنیم. اما فیلم های قابل قبول وقتی تجربیات انسانی را نظاره می نمایند، نظاره آن ها نه از دیدِ تجربه انسانی و نه از دیدِ زندگی واقعی بلکه از دیدِ فیلم های دیگر است. در نتیجه، بسیاری از فیلم های امروزی از یک واقعیت جایگزینِ عجیب جفت وجور شده اند که فقط بازتاب ضعیفی از واقعیت خود ماست.
کافمن این مشکل را به صورت دیگری بیان نموده و راه حلی هم پیشنهاد می نماید: بگویید چه کسی هستید. راستش را بگویید، در زندگی تان، در کارتان. به یک نفر آن بیرون بگویید، به کسی که گم شده، به کسی که هنوز به جهان نیامده، به کسی که تا 500 سال دیگر هم به جهان نمی آید. چیزی که شما می نویسید تاریخچه زمان شماست. باید همین باشد. اگر صادق باشید، می توانید به کسی یاری کنید در جهانی خودش کمتر احساس تنهایی کند.
استریمینگ اوضاع سینما را بهتر نموده یا بدتر؟
اگر قطب های هالیوود معرف دهه 2000 و اوایل دهه 2010 بودند، اواخر دهه 2010 و اوایل دهه 2020 شاهد رنسانسی در سینمای مستقل بوده ایم. این اتفاق تا حدی به واسطه ظهور خدمات استریمینگ بوده که مدل کسب و کار مبتنی بر اشتراکِ آن ها پاسخگویی به مخاطبان کوچک تر را آسان تر نموده و سکویی را در اختیار فیلمسازان قرار داده که در گذشته از نعمت وجود آن بی بهره بودند.
نتفلیکس در کوشش برای جذب طرفداران فیلم و همینطور رقابت با کتابخانه های دیجیتالی مانند کرایتِری یِن چَنِل، به عادتِ نوشتن چک سفید برای فیلمسازان بااستعداد روی آورده است. برای مثال کافمن، برادران کوهن، مارتین اسکورسِیزی، برادران سَفدی و اسپایک لی با همین رویکردِ نتفلیکس توانستند فیلم هایی بسازند که مخارج آن را صاحبان استودیو در هالیوود تا پیش از آن قبول ننموده بودند.
با این حال، نتفلیکس در واکنش به افت اخیر در شمار مشترکان خود می گوید دیگر به پروژه های خیلی خاص و جاه طلبانه مانند فیلم تحسین شده The Irishman (مرد ایرلندی) چراغ سبز نشان نخواهد داد. نتفلیکس این کار را در حمایت از فیلم های پرجاذبه کلیشه ای با بودجه بالا و جذابیت بیشتر انجام می دهد. فیلم های پرجاذبه ای مانند مرد خاکستری با بازی رایان گاسلینگ و کریس ایوانز به کارگردانی برادران روسو که فیلم های انتقام جویان: انتها بازی و انتقام جویان: جنگ ابدیت هم از ساخته های آنهاست.
Disney+ و HBO Max هم دنباله رو این رویکرد نتفلیکس هستند. این به آن معناست که استریمینگ (که تا این اواخر زمین بازی هنری و فکری بود) شبیه سیستم استودیویی خواهد شد که خود به سرنگونی آن یاری کرد. در این سیستم تنها دو نوع فیلم ساخته می گردد: فیلم های پرفروش میلیارد دلاری مورد تایید پیشگامان سینما و فیلم هایی با سرمایه ناچیز که اگر قرار باشد دوام بیاورند فقط در حوزه کلاسیک خواهد بود.
این خبر بدی است، چون بسیاری از فیلم های خوب از همشهری کِین گرفته تا اقتباس، میان این دو دسته فیلم جای دارند. این فیلم های خوب مورد پسند همه نیستند، اما جذابیت آن ها مختص یک اقلیت کوچک هم نیست. این فیلم ها یادآور زمانی هستند که چهره های بزرگ صنعت سینما در داستان سراییِ هنری از ریسک کردن هراس نداشتند. به نظر می رسد آن موقع دیگر به انتها رسیده است.
منبع: bigthink
مترجم: زهرا ذوالقدر
منبع: فرادید